درساندرسان، تا این لحظه: 13 سال و 1 ماه و 20 روز سن داره

درسان از رویا تا واقعیت

آموزشهای مامان جون در تابستان

دلم نیومد از مهدت بگم و از زحمتهای مامان جون مهربونت تو تابستون نگم مامان جونم دوست دارم اینو همیشه یادت باشه ١٢ امام رو مامان جون یادت داد ایام هفته رو کامل یاد گرفتی شمردن تا ١٥ رو یادت داد صلوات فرستادن بسم الله رو گفتن و چند تا بازی و شعر قدیمی مثل کلاغ پر، اتل متل ، آسیاب بگرد ، عمو زنجیر باف و..... البته با کمک مهربان                                          مامان جونم دست و پایت رو می بوسم ...
4 آبان 1392

فعالیتهای درسان در ماه مهر مهد مادر

چند روز پیش که ماه مهر تموم شد برگه فعالیت های ماه مهر را آوردی خونه وای که چه کارایی تو ماه مهر انجام داده بودی دست خاله های مهربون مهدت درد نکنه که این همه برای تو زحمت می کشن مخصوصاً خاله نجمه و خاله نازیلا حالا خلاصه ای از کارتو برات می نویسم ٤ تا شعر یاد گرفته بودی: ١- یه فیل گنده دیدم      صداشو من شنیدم دمش کمی کوتاه بود      غذاش گل و گیاه بود ٢- اسب قشنگی دارم      به پشت آن سوارم تند میدود مثل باد            من می شو م شاد شاد ٣- ما بچه های کوچک      م...
4 آبان 1392

درسان در گردش روز عید غدیر

روز عید غدیر بعد از عید دیدنی گروهی از سید های فامیل راهی ماهان شدیم . من و دخمل و بابابیی مهربون ...بعد از گردش داخل شهر ماهان آماده صرف نهار شدیم که بعد از قرعه انداختن بین باغ شاهزاده و باغ هزار دستان قرار شد بریم باغ هزاردستان که پارک داره تو هم حال کنی حسابی بالاخره رسیدم و درسان خانم کلی با اونجا حال کرد مخصوصاً که موزیک زنده هم داشت و تو هم آملده برای قر دادن .... جای همگی خیلی خالی بود..................   ...
4 آبان 1392

عکاس کوچولو

بعد از عکاسی ما درسان جونی تصمیم گرفت عکس بگیره چشمتون روز بد نبینه مگه دست بردار بود می خواست از من و باباییش عکس بگیره بعد از کلی تلاش من و بابایی بالاخره تو کادر جا گرفتیم ......       ...
4 آبان 1392